وبلاگ وحید محمدپور کاریزکی

بسم الله الرحمن الرحیم * * * هست کلید در گنج حکیم

وبلاگ وحید محمدپور کاریزکی

بسم الله الرحمن الرحیم * * * هست کلید در گنج حکیم

سلامی چو بوی خوش آشنایی       بدان مردم دیده روشنایی


چناران (آبشار اخلمد)

الله الله این چه حالست ای عزیز           این چنین بی‌هوش گشتی از چه چیز (حضرت مولانا)

برای دیدن آبشار زیبای اخلمد، از دیار چناران گذر کرده و مسیر رودخانه ای دل انگیزش را پیمودیم تا مات و مبهوت به سرانجام مقصود رسیدیم.

در جلالش عقل و جان فرتوت شد          عقل حیران گشت و جان مبهوت شد (عطار)

دستهایمان را بلند کردیم به نشانه و یادکرد بزرگی پروردگار:

ماندم دهان باز ز تعظیم آن جمال         هر لحظه بر زبان و دل الله اکبرست (حضرت مولانا)

دستهایمان را بلند کردیم به افتخار فتح قله زیبائیها:

مژدگانی بده ای دوست که محنت بگذشت           نعمت فتح و گشایش به زمان باز آمد

دولت آمد به بر و بخت و سعادت برسید               مشتری از سر شادی به کمان باز آمد (سعدی)

دستهایمان را بلند کردیم؛ تا تسبیح حضرت حق گفته باشیم:

سبحان‌الله! چه شکل موزون‌ست این؟    از هرچه گمان برند افزون‌ست این

نتوان گفت که چیست یا چون‌ست این؟    کز دایره خیال بیرون‌ست این (هلالی جغتایی)


بام خراسان (قله شیرباد)

خزان و زمستان، تموز و بهار                 همه ساله در گردش اند این چهار (اسدی توسی)

در هر فصلی می توان ساز و برگ سفر را اراده کرد و به تماشای نشانه های آفرینش نشست. نظامی گنجوی چه زیبا حکایت می کند از سفرهای پری دختری به نام شمیرا در چهار فصل سال:

نشست خویش را در هر هوائی             به هر فصلی مهیا کرده جائی

به فصل گل به موقان است جایش               که تا سرسبز باشد خاک پایش

به تابستان شود بر کوه ارمن                    خرامد گل به گل خرمن به خرمن

به هنگام خزان آید به ابخاز                   کند در جستن نخجیر پرواز

زمستانش به بردع میل چیر است              که بردع را هوای گرمسیر است

چهارش فصل ازینسان در شمار است              به هر فصلی هوائیش اختیار است

نفس یک یک به شادی می‌شمارد            جهان خوش خوش به بازی می‌گذارد

اگرچه حضرت مولانا چهار فصل سال را خلاف یکدیگر می داند:

عالم چهار فصل است، فصلی خلاف فصلی           با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند

ولیکن؛ "ایران سرای چهار فصل است" را نیز شنیده ایم. از این فزون تر هم دیده ایم؛ آن هنگام که بر بلندای قله شیر باد در آغاز تموز قدم گذاردیم. گلهای زرد بهاری و برف زمستانی و باد خزانی را جمع دیدیم در آغاز تعطیلات تابستانی:

ار بسی بویهای عطرآمیز                 معتدل گشته باد برف انگیز

میوه‌ها و شرابهای چو نوش                     مغز را خواب داده دل را هوش (نظامی)


خرقان (آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی)

چندی پیش از احوال و اقوال شیخ ابوالحسن خرقانی در کتابی خوانده بودم و ما را ارادتی عظیم به شیخ خرقان پدید آمده بود. اندیشیدم که در این مجال اندک، چه در باب شناساندن شیخ بنویسم. هیچ چیز بهتر از این سخنش نیافتم که گفت: "عالم هر بامداد برخیزد، طلب زیادتی علم کند و زاهد طلب زیادتی زهد کند و ابوالحسن در بند آن بود که سُروری به دل برادری رساند." خلاصه آنکه توفیق زیارت آرامگاه عارف نامی خرقان نیز میسر شد و این اشارتش را سوغات سفرمان به خرقان گرفتیم:

"هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد".



جنگل ابر شاهرود

  آری، حق با شماست! نا امید و افسرده نباید بود ...

چرا باید چنین افسرده بودن ................. به صبح زندگانی مرده بودن

ببینی، گر برون آئی یکی روز................ تجلیهای مهر عالم افروز (پروین اعتصامی)

  القصه، داستان افسرده حالی ام در جنگل ابر را می شنوید.

خامش منشین سخن همی گوی...................... افسرده مباش، خوش همی خند (ملک الشعرای بهار)

 تصاویر شگفت انگیز جنگل ابر شاهرود را دیده و وصف زیبایش را شنیده بودم.در سفری که از شاهرود می گذشتیم، به امید دیدار تصاویر حقیقی،  قدم در مسیر ناهموار و سنگلاخی اش گذاردیم. پس از رسیدن به ارتفاعات، خبری از ابرهای مشهور نبود و چنین افسرده حال شدیم.

آنکه از باده جان گوش و سرش گرم نشد .......... سرد و افسرده میان صف مستان چه کند (حضرت مولانا)




منزل استاد کمال الملک

تعلق خاطر و علاقه وافرم به نیشابور از آن روست که نیشابوریان را مردمانی بی آلایش و مهربان یافته ام. نیشابور، شهری متمدن که مهد علم و فرهنگ و ادب بوده و زادگاه دانشوران و نامداران بزرگ ایرانی است.

حبذا از هوای نیشابور               که بود مایه نشاط و سرور

صبح او اصل نزهست و صفا           شام او فرع عشرتست و حبور (قاآنی)

یا به قول شیخ فرید الدین عطار نیشابوری:

هر که را گردد سعادت رهنمون             منزل او هست نیشابور و تون

اولین باری بود که از نیشابور قصد حرکت به قوچان نمودیم. هنوز چندان نگذشته بودیم که خود را در ابتدای شهری فیروزه نام یافتیم.

سبزه و لاله چو لب مهوشان             داده ز فیروزه و لعلش نشان

نادره کبکی به جمال تمام            شاهد آن روضه فیروزه ‌فام (جامی)

در گذر از شهر، تابلوی میراث فرهنگی نگاه ما را به سمتی ربود که بر روی آن چنین نوشته شده بود: "منزل استاد کمال الملک". درنگ نکرده و با اشتیاق سمت و سوی اشارت شده را پی گرفتیم تا به منزل استاد در روستای حسین آباد کمال الملک رسیدیم. اما وااسفاها که گرد و غبار، منزل استاد را فرا گرفته بود.

               فریاد همی دارم و فریاد رسی نیست      پندار درین گنبد فیروزه کسی نیست (سلمان ساوجی)

استاد بزرگ تاریخ هنر معاصر ایران، از سال 1307 تا هنگام وفات (1319) در این منزل سکنی گزیدند.   

زمین آن سرا گویی معین      برید استاد از این فیروزه گلشن (سلمان ساوجی)